من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

دلقک های من مردند ٬ دیگر من ماندم و خودم ...

نمیدونم چه مرگم شده . دارم دیوونه میشم. مغزم اصلا کار نمیکنه ... انگار یه چیزی نشسته روی سرم و داره سنگینی میکنه . تمام ذهنم خالی شده ! ازهمه بدتر اینکه از هیچ کدوم از شخصیتهای ذهنی که ساخته بودمشون نمیتونم استفاده کنم !  مغزم داره پوک میشه ! دیگه نمیخوام شخصیت پردازی کنم.