من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

خزان

ماشین مو تراش که آروم روی سرش راه میره دسته بزرگی از ارتش خاکستری و سفید موهای بی رمغش رو از پا در میاره. تمام توجهش به اینه که چیزی جا نمونه. چشمهاش رو میبنده و آروم مسیر حرکت موزر رو پشت سرش دنبال میکنه. تراشیدن موی سر همیشه آرامش عمیقی بهش میده. خرده موهایی که تا چند دقیقه پیش روی سرش جا داشتن الان به توالت پرت میشن. سرنوشت خیلی از وجودها همینه ... تا وقتی کارایی دارن جایگاهشون بالاست و همین که کاراییشون رو از دست میدن دور ریخته میشن ... مهم نیست کجا ... هرجا سریعتر و به صرفه تر بشه از شرشون خلاص شد.

همین طور که به عمق مردمکش خیره شده پیش خودش میگه: میگن همیشه چیزی که توی آیینه میبینیم ازخودمون خیلی قشنگتره چون مغز یه قسمتی از تحلیل های روزانه ش رو میذاره برای زیبا سازی تصویر خودآگاه نسبت به خودمون که خودمون رو برای خودمون جذابتر کنه که تحمل موندن توش رو داشته باشیم. اگه واقعاً این تصویر قشنگتر شده ست که دیگه هیچی! بیچاره اطرافیان هر روز دارن چی رو تحمل میکنن! 

از جلوی آیینه کوچیک میره، چراغ توالت کوچیک رو خاموش میکنه و یه نگاهی به خونه خیلی کوچیکش میندازه. باورش نمیشه یه روز توی یه خونه بزرگ با همه امکانات زندگی میکرده. جریان زندگی من چرا برعکس پیش رفت؟! این که از هیچ شروع کنی به یه چیز کم برسی رو بهش میگن موفقیت ولی اینکه از امکانات کامل شروع کنی و به یه چیز کم برسی رو بهش میگن فاجعه. تحملش سخته. 

توی این یکسال اخیر انقدر پیر شده م که خودمم باورم نمیشه. گاهی به عکس های دو سه سال پیش نگاه میکنم انگار ده سال پیش بوده. انگار هر روز رو چندین بار زندگی کردم انقدر سخت بود. پیر و خسته و خموده شدم. مکانیزم طبیعی تکامل داره برنامه های دقیقش برای حذف تدریجی بدنم از چرخه مصرف انرژی رو مو به مو پیاده میکنه و من فقط میتونم یه گوشه از سگ دو زدنم، آروم و بی اراده نتایج عملکرد هوشمندانه ش رو تماشا کنم... این بود زندگی؟ چقدر غم انگیز!