من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

نفس

چیزی که بیشتر از بی کسی آزارم میده اینه که همه چیز رو باید عادی جلوه بدم و باهاش عادی برخورد کنم ... خود درد به اندازه کافی طاقت فرسا هست ... صرف انرژی بیشتر برای عادی نشون دادن قضیه صد چندانش میکنه! ... به هر حال شاید بشه برای تسکین و ریختن آب روی سوختگی ها گفت تنهایی و لذت بردن از تنهایی بهترین هدیه ای هستش که هر کس میتونه به خودش و اطرافیانش بده ... برای من که در مرز درون گرا بودن و برون گرا بودن زندگی میکنم هم تنهایی و هم در جمع بودن میتونه هم لذت بخش باشه و هم عذاب آور! ... فقط خودم میدونم هر لحظه به چی نیاز دارم ... و فقط خودم بودم که تونستم نیازهای خودم رو برآورده کنم ... اینجوری شاید بشه با کل دنیا به صلح رسید! ... شاید! 


+ مریضتون کدوم بیمارستانه؟ [دکتر خسته با پیشونی چروک خورده و موهای یکی در میون سفید با صدای آروم و گرم از توی عینک پنسی نازک داره نتیجه آزمایش رو نگاه میکنه و توی لپتاپش یه چیزایی رو تایپ میکنه! من هیچ دکتر خوبی رو نمیشناسم ... این رو هم یکی از دوستام معرفی کرد!] براش یه سری دارو مینویسم ولی نمیشه زیاد بهش امید داشت! اسکن ریه ش رو هم برام بیار ببینم چند روز میتونه دوام بیاره! اصلا به دردسر صف داروهای گرون می ارزه یا نه!

= خودمم جناب دکتر! [کوله سنگین رو بغل کردم و عین یه بچه رام و مودب صاف نشستم روی صندلی کنار میزش]

+ این آزمایش توئه؟ [بر میگرده با یه نگاه عاقل اندر خر و مسخره کننده از بالای عینکش چپ چپ نگاه میکنه]

= بله. دیروز گرفتم. همون دیروز آوردم خدمتتون نشون بدم منشیتون گفت برو فردا ...

+ کارت ملیت رو بده ببینم! [با دقت شماره کارت رو با شماره روی برگه چک میکنه] ولی این امکان نداره مال تو باشه! بچه گیر آوردی؟ میخوای مرخصی بگیری آزمایش خریدی؟ الان اومدی اینجا من برات یه چیزی بنویسم بری بگی واقعا حالت بد بوده؟ این آزمایش ها مال کسیه که الان توی کماست و به دستگاه وصله! نه تو که نشستی جلو من هیچیتم نیست! [با کلی دردسر و خستگی پا میشه گوشی پزشکیش رو میچسبونه به سانت سانت کمر من و هر نیم ثانیه یه بار میگه نفسسسس نفسسسسس ... ] ریه ت  که از منم سالم تره! الان عوارضت چی بوده رفتی تست دادی؟ 

= والا دو روز حالت آنفولانزا داشتم ... بدن درد و سر درد و آبریزش و اینا ... از صبح خوب شد دیگه! فقط بدن دردش مونده یک کم! اینجا سمت چپ از بالا تیر میکشه میره تا...

+ بویایی و چشایی؟

= یه کوچولو کم شده! یعنی قبلا بوی آدمها رو از چند متری میفهمیدم الان از نیم متری ...

+ اشتها ؟

= خیلی خوبه .. مثل همیشه! خدا رو شکر این یکی هیچ وقت ...

+ یه سری ویتامین برات نوشتم برو بخور ... به سلامت!

= همین؟! اسکن ریه؟ از اون داروهایی که گیر نمیاد گرونه؟ هیچی؟ پس چی میگن ممکنه بمیری و ... [یه جوری نیگا کرد که یعنی پا میشی میری بیرون یا پات کنم بری بیرون؟!] خیلی ممنون خسته نباشید!

+ دوتا تست نوشتم برو شنبه بده ببینم سیستم بدنت چطور کار میکنه ... به سلامت. 


توی زمین گیری های سخت تازه میفهمی برای کسی اهمیت حیاتی نداری! شاید کاربرد داشته باشی ولی اهمیت نه! این جمله اصلا مفهوم بدی نداره! یعنی از سر افسردگی و ناراحتی نگفتم ... اتفاقا خیلی آرامش بخشه چون زیاد لازم نیست نگران باشی که اگر یه زمانی نبودی چه بلایی به سر بقیه میاد ... با یه لبخند بسیار ملیح میتونی بگی هیچی! شاید یک کم کارشون لنگ بمونه فقط! شاید! ولی تغییر عمده ای ایجاد نمیشه! خدا رو شکر :)))) و باز هم خدا رو شکر کسی رو وابسته نکردم به خودم! خیلی آرامش بخشه این حس! حداقل یه توجیه با کلاس برای اخلاق گند که میتونه باشه!