من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

پله برقی جذاب

پله برقی مفهوم جذاب زندگی منه ... به هزار دلیل!! ... بچه بودم به عشق پله برقی میرفتیم تنها فروشگاهی که از این معجزه های ناب و رویایی داشت ... فروشگاهی که مزه ی بستنی قیفی میداد و بوی وسایل نو!! آیینه های بالای پله برقی همیشه زاویه ای نو بود ... خودت رو میدیدی که ایستادی و حرکت میکنی ... دنیایی که حرکت میکنه و ایستاده ... آدم هایی که کنارت هستن و هم مسیر ... بعضی بالا تر بعضی پایین تر ... همیشه به انتهاش که میرسه همه هم سطح میشن و با آرامش و ناز و بدرقه خاصی به زندگی و راه و پیاده روی تحویل داده میشن!! 


- بانو ... این پسره از اول که از در  اومدیم تو داره دنبالمون میاد!! ... مشکوک میزنه! یه جورایی شیرین عقله انگار !!!

= اون فروشنده ی همراه ماست ... کارش همینه!! میاد اگه سوالی داشتی جواب بده!! ... انقدر سقف رو نگاه نکن ... همه جا باید یه کاری کنی همه بفهمن بی کلاسی!! ... پاشدی با این قیافه اومدی هیچی بهت نگفتم اقلا مثل آدم رفتار کن!! 

- گفتی میخوای بری فروشگاه ... فکر نمیکردم باید با کت شلوار بیام ... حضرت آدم بنده خدا میرفت شکار ... همچین جایی می آوردیش عمرا بچه دار نمیشد!! ... قیمت وسایل به ریاله؟ چند سال بود انقدر صفر پشت هم ندیده بودم!!! :)))))

= نه خیر ... اینجا جای خاصیه!! ... جنساش هم عالیه!! اصلا کاری به قیمتش نداشته باش ... این همه پول در میاری چیکار میخوای بکنی؟ ... یک کم وسایل رو شیک تر کنیم مگه چی میشه؟

- یاااااا قمر!!!!!! ... پتو دو هزار یورو؟!!!! ... زیرش میخوان چیکار کنن مگه؟!! ... آقاااااا ...

= صد بار گفتم کسی رو کار داری داد نزن [با دندون های به هم فشرده و صدای خیلی عاشقانه و آرام و مشت نا محسوسی که حواله شد بر پهلو] دستت رو ببر بالا خودش...

-ببخشید آقا این مگه پتو نیست؟


فروشنده همراه خیلی سیخ و صاف در حالی که قیافه حق به جانب و نگاه از بالاش رو با جدیت حفظ کرده بودآروم و کت واک گونه جلو اومد، نیم کله ای خم کرد و با صدای آلن دلون خسته و بی حوصله جواب کوتاه، بی تفاوت و پر از فشاری داد 


-خب اگه پتو هستش چرا انقدر گرونه؟

# این رو انداز خاص از با کیفیت ترین موادخالص و طبیعی و پر قوی ماده  تهیه شده و برای استفاده ی افرادی که به کیفیت اهمیت میدن بسیار مناسبه!

- پر قو !!! آفرین!! از پر زیر بغل قو استفاده شده؟

# اجازه بدین از مسئولش بپرسم ... [چند قدم اون طرف تر با مسئول محترم پچ پچ هایی فرمودند,] ... بله ... دقیقا از پر زیر بغل قو هستش!! شما با این مدل رو انداز ها آشنایی دارید جناب؟!!

- نه ... بوی مام زیر بغل میداد ... از اونجا گفتم!! ... بانو جان میگم این ... بانو!! ... 


بانو کمی اون طرف تر در حال بالا پایین کردن کف پوش های روی هم انداخته شده بود ... بوی مواد پلاستیکی خیلی واضح جنس کف پوش رو فریاد میزد!


- میگم این پتو ئه خیلی جالبه ... نمیخوایش؟ یک کم بندازم رو خودم شاید از باشگاه بیکلاس های ذاتی  خارج شدم!!

= نه فعلا از اینا بیشتر لازم دارم ... برای جلوی اون ...

- آقااااااا ... بیا بیا ... این پا دری زشتا جنسشون چیه؟

# این کف پوشهای منحصر به فرد و تک هم از الیاف کاملا طبیعی و از پشم خالصشتر  تهیه شده اند.

- الان انتظار نداری من بگم از پشم کجای شتر تهیه شده که؟!!! 

# یه لحظه اجازه بدین من از مسئولش بپرسم!


- کدوم رو میخوای بانو جانم؟

= هیچ کدوم ... بریم ... خونه کار دارم!


-آقا دستت درد نکنه ... 5 طبقه دنبال ما اومدی! ... راستی میگم شما فوتبال زیاد بازی میکنی؟

# بله من به سلامتی و تناسب اندام خودم اهمیت میدم به خاطر همین ...

- نه از روی  اینا نگفتم ... آخه همه ش دستت رو گرفته بودی جلوت گفتم شاید زیاد توی فاز دفاع ضربه کاشته رفتی ... البته اونجا 9 متر فاصله رو رعایت میکنن، نمیچسبن به آدم!! ... 

= بیا بریممممم ... با همه دنیا بحث داره! چیکارش داری این بد بخت رو ...

- ای بابا ... من آدم نیستم دو کلمه با یکی حرف بزنم؟ خب باید یکی بهشوم بگه این کارشون ...

.

.

.

عین بچگی هاش که ذوق زده بود که  یه کاری کرده و منتظر بود الان  یه جا یه چیزی منفجر بشه، چشماش از کاسه زده بود بیرون، نفسش تند شده بود، لولو رو محکم بغل کرده بود، کانالای تلویزیون رو با سرعت ده کانال در ثانیه عوض میکرد ... بانو خسته و ژولیده ته دمپایی های حوله ای صورتیش رو روی زمین میکشید، قرص جوشان رو توی لیوان هم میزد و آروم میرفت که بخوابه ... الان داد میزنه ... الان جیغ میزنه ... الان هیجان زده میپره بیرون و ذوق میکنه ... الان ... عه ... خوابید که!! 

جلوی در اتاق ایستاد ... بانو رام و آرام و ناز خوابش برده بود ... رفت که بخوابه که صدای آروم بانو رو شنید ...


= دما رو باز دستکاری کردی؟ گرم شده!!! 

- نه عزیزم پتوش نو ئه ... گرم تر از اون قبلیه!! 


بانو تقریبا شبیه مادرم که توی بمب باران ها از جاش میپرید ما رو ببره بیرون از تخت پرید بیرون ...چراغ رو روشن کرد ... نیمچه جیغی زد و با نا باوری نفسش رو رها کرد


= این که همون ... واقعا رفتی خریدیش؟!! 

- آره ... ولی نه از اونجا ... از یه جا دیگه تقریبا یک پنجم قیمت اونجا!! پول سقف بلندشون رو از ما میخواست بگیره!!  دیدم خوشت اومده نتونستم نگیرمش ... خدا میدونه زیر بغل چند تا قو رو تیغ زدن براش!!! 

= ولی من که گفتم بیشتر کف پوش لازم داریم چرا این رو ...دیدم چقدر سفت و ناراحت شده!!! نو بود!!

- سه تا کف پوشم گرفتم ... سه سایز ... اگه رنگش رو دوست نداشتی میتونی عوض کنی! 

= [ بانو که انگار به کاردستی بچه عقب افتاده ش با عشق نگاه میکنه] چرا این کار رو کردی؟!! 

- همین ناز نگاهت به همه ی اون فروشگاه می ارزه ... هر تغییری خواستی بگو خودم انجامش میدم!!

= جدی؟ ... باشه ... فردا همه ی لباسات رو میکنی توی کیسه میندازی دور میریم با هم برات لباس بخریم !

- ببین صد بار بهت گفتم .... ... ... ... ... .. .. 

.

.

.

.

.

............................................................................................>