من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

سلام

سلام

تو از کی تا حالا اونجایی ؟

پس چرا من نمیدیدمت؟ من فقط تا حالا خودم رو اون تو میدیدم. تا حالا فقط به خودم نگاه میکردم. سرم شلوغ بود آخه. میدونی که .....

میبینی ٬ حالا فقط من موندم و تو. دیگه هیچکس نیست که باهاش بشه حرف زد. فقط من و تو و خدا ... هیچ کس نیست که حرف من رو بفهمه .. یا بهتر بگم من نمی تونم جوری حرف بزنم که بقیه بفهمند. شاید هم .... آخه نمیدونم چی شده همه گوشاشون رو گرفتن دارن داد میزنن ... همه فقط میخوان صدای خودشون رو بشنوند ... چرا یکی حرف من رو گوش نمیده ؟ 

حالا میفهمی من این مدت چی میکشیدم .

میخوام بهت دست بزنم ........ چقدر دستت سرده ..... راستی تو وقتی من اینجا نمیام کجا میری ؟ ... مگه تو هم توی آینه خونه داری ؟

میگم بیا از این به بعد با هم دوست باشیم.... چون من هیچ کسی رو ندارم که حرفام رو بهش بزنم. دارم منفجر میشم . میشه لطفا طبق معمول ساکت رو به روم بشینی و بهم نگاه کنی تا من حرفام رو بزنم ؟ .... مرسی. قول میدم زیاد مزاحمت نشم . فقط وقتای بیکاریت که میای جلوی آینه من هم میام با هم یککم حرف بزنیم. اینجوری برای جفتمون خوبه. میتونیم یککم آروم بشیم.

خیلی عالیه ٬‌یکی حاضر شد به حرفام گوش بده بدون اینکه برداشت منفی بکنه.

خوشحالم