من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

خفه

یه دفتر داده بود بهش  که توش براش بنویسه ... صفحه اولش هم یه چیزی خودش نوشته ... گفته این جا برام بنویس بعد ازت میگیرم میخونم ... بعد رفته ... انقدر رفت که دیگه یادش رفت دفترش رو ببینه ... دفتر تنها کنج فراموشی بی یادگار توی خودش فرو رفته ... نه نویسنده ای ... نه خواننده ای ... هم نویسنده رفته هم خواننده ... یه روز داشتم نگاهش میکردم ... بیچاره از تنهایی زرد شده ... میراث خوبیه کتاب خونه ... توی کتابها چند عمر زندگی خوابیده ... چیزهایی که فقط برای یکی دو نفر مفهموم داشته که دیگه نیستن ... مرده شور خاطرات نامعلوم رو ببره ... بی توضیح ... نا مفهموم ... رنگ و رو رفته ... مثل انعکاس صورت بی روحی که نصفه شب توی راه اضافه یا کم کردن آب بدن نیمه خواب داره گیج از کنار یه آینه رد میشه و ناغافل خودش رو میبینه ... عوض شدی عوضی !!! 


سرش رو میذاره روی میز ... خسته ... پرضعف ... گم ... نفسی که توی ریه فرو میره بوی عجیبی داره ... بوی فرش ماشینی، جوراب، عرق، غذای مونده، مداد، کاغذ ... 

- ادامه بدم؟ 

= آره ... ببخشید ...

- 4 ساعته داری مینویسی ... میخوای استراحت کنی؟

= نه وقت نداریم ... آخرش رو نفهمیدم ... میشه دوباره توضیح بدین؟

- از کجاش؟

= از اونجا که انرژی صفر شد !!

---------------------------

- میای یا نه؟

=نه 

-برو سر کوچه تا بیام ... 

=خودم میرم ...

- سوار میشی یا نه؟

=نه ... میخوای داد بزنی!!

- کجا میری؟ اگه جایی میخوای بری برسونمت!!!

= میخوام قدم بزنم!!

- من اونجام بیا ...

= نه ... دورم ... حدود 200 متر فاصله دارم!!

-کجایی؟ بگو بیام ...

= توی خیابون!! به تو چه؟!!

- بلاکم کردی؟

= آره ... تو نمیخوای با من باشی!!! 

- درک میکنم!!


هیچی واقعی نیست ... همه چیز داستانه ... من اشتباهم ... بقیه همه زنده هستن ... منتظر عذر خواهی ... تمام ببخشید ها مال شما!! بذارید من به مردنم برسم ... درک میکنم ... کسی چرا از جانب حق پایین نمیاد؟ ... ببخشید که خسته م ... انرژی صفر ... فشار ثابت ... حجم ثابت ... حق صفر!!! دنیا خلاصه شده توی زاویه نگاه شما ... اونجا که ما هستیم اصولا وجود نداره!! اهمیتی هم نداره!!! شما ببخشید!!!