من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

خونه

- اصولا از اول اشتباه نصب کرده بودند! ... باید حالت آیینه ایش رو به بیرون باشه نه داخل!! این جوری روز از بیرون داخل پیداست ولی شب از داخل بیرون پیدا نیست!! ... باز کن دوباره ببند ... 

= دعوا از اول خلقت سر این بوده که زنده بمونن و منتقل بشن به نسل بعد! یه دعوای اساسی بین مولکولای آلی و معدنی! بیشتر مثل یه مسابقه بین اسیدهای نوکلئیک که کدوم گروه بیشتر و بهتر میتونه ادامه پیدا کنه و تمام عناصر دنیا رو به اسید نوکلئیک تبدیل کنه! هر گروهی تونست بهتر بشه بقیه رو هم بخوره که مثل خودش بشن!! بقیه ی حرفها چرته ... 

- انگار کلا ضعیف ساختنش ... ترک هم خیلی داره ... فکر نکنم دیوارای محکمی هم داشته باشه!! ... پله فرار نداره ... آسانسورش هم که دونفر توش به زور جا میشن! ... پا گرد پله ها هم که ... اساس رو از پنجره باید بیاریم ؟!! 

= آره ... برای همین میگن همه چیز از دریا شروع شده ... الان هم همه چیز به دریا وابسته ست ... وقتی حیات خواست به خشکی بیاد انگار یه تیکه از دریا رو برداشت دورش سلول کشید با خودش آورد ... همه ما یه تیکه از اون دریا هستیم!! به همون آرامش ... به همون طوفان ... همون قدر غیر قابل پیش بینی ... همه ما توی تکه ای از همون دریا توی وجود مادرمون شکل میگیریم و بزرگ میشیم تا به دنیا بیایم!! ... 

- چکه میکنه!! ... باید شیرش رو عوض کنی ... بوی خیلی بدی هم میده ... فکر کنم چاهش گرفته ... کلی آب راکد مونده و گندیده!! ... ببین این دوش رو هم از بیخ بکن بنداز دور ازین دوش جدیدا بذار ... حالا که میخوای اینجا رو بکنی کفش رو هم عوض کن قربون دستت ... آره ... سنگ نه، خیلی لیز میشه ... ازین مواد جدیدا هست که یه تیکه در میاد ... 

= دینامیک بودن سیستم باعث میشه هر بلایی هم سرش بیاری یه جوری خودش رو نجات بده ... مکانیسم های خیلی زیادی شکل گرفته که بتونه از پس هر تغییری بر بیاد ... ولی اینا هم تا یه جایی جواب میده ... الان با این همه مواد و چیزای جدیدی که آدم از صد سال پیش تاحالا ساخته رسما گند زده به سیستم تعادل ... خودش رو هم داره از بین میبره ... کلا سرعت تغییر وحشتناک زیاد شده ... همه چیز رو داره نابود میکنه ...

- عزیز جان فقط من یک کم عجله دارم ... اینجا تا کی حاضر میشه ؟ ... اگه دو هفته ای تموم میشه شروع کنیم! ... من خیلی سرم شلوغه دو هفته هم برام خیلی زیاده ... دستت درد نکنه اگه دیدی زودتر تموم شد بگو رنگ بگیرم یه دستی هم به دیواراش بکشی ... همه ش جای تابلو و میخ و سیم مونده روش ... ازین روکش پشمالو جدیدا هم خوبه ... لطف میکنی ... شماره ت رو بده برات بریزم ...

= بر عکس چیزی که آدم فکر میکنه تقریبا هیچ کنترلی روی دنیای اطرافش نداره ... حساب کتاب دنیا خیلی دقیقه ... هرچی الان نابود کنه بعدا باید براش تاوان بده ... این رو زمانی میفهمه که دیگه خیلی دیر شده ... انسان نادان ترین موجود روی زمینه! 

متضادتر

گاهی انقدر فکر میکنم که تمام زمان و زمین دور افکارم میچرخند ... مثل دیوانه ای مست و چشم از حدقه بیرون زده خط روبرویم را دنبال میکنم و باز فقط فکر میکنم ... در دنیای امپراتوری تضادها هر چه خود را بیشتر به بیرون پرتاب میکنیم بیشتر در خود فرو میرویم ... هرچه بیشتر میخواهیم دیگران را بشناسیم خود را میبینیم ... چیزی که از دیگران میبینیم آیینه ی درونیات خودمان است ... حرفی که به دیگران میزنیم در واقع تمام اندیشه هایی است که درونمان درباره خودمان انبار شده و بیرون میپاشد ... هر فحشی، ناسزایی، مهربانی، لطف، خدمت ... هرچه می اندیشیم برای دیگری است در واقع برای خودمان است ... دنیا گویی آیینه ای به وسعت هر چیزی جز خودمان جلویمان گرفته که تنها میتوانیم خود را ببینیم ... تنفر اینجا بزرگترین پارادوکس ممکن است ... که از خود متنفر میشوند و آن را به صورت دیگران استفراغ میکنند ... برعکس ... هرچه درون خود بیشتر میرویم گویی جهان بیرون را بیشتر شناخته باشیم و به دیگران بیشتر لطف کرده ایم ... که هر قدم که در پاکی بر میداریم هدیه ای است به دیگران نه به خود!!! همه مان آیینه وار میچرخیم و گوش میدهیم ... هر آنچه بیرون است خودمانیم و هر آنچه درون است غیر ... مستانه هوشیاریم و متفکرانه مست !!

در تضادهای بیشمار عامل تشدید است که میان دو سر تضاد جدایی ایجاد میکند ... خوب ها همیشه بهتر و بد ها همیشه بد تر میشوند ... فقیر دائم فقیر تر و دارا همواره داراتر میشود ... و بزرگترین تضاد انتخاب است!!! همه چیز انتخاب توست در جایی که هیچ انتخابی نداشته ای!! ... عدل در بی عدالتی و ناهمسانی تعریف میشود ... خوبی در میان بدی مفهوم میابد ... بخشش را بزرگترین مال اندوزان انجام میدهند ... دیوانگان صادقانه فریاد میزنند و اندیشمندان ریاکارانه سکوت میکنند ... عاشقان تیشه به ریشه ی روان هم میزنند و فارقان مهربانانه همدیگر را آرام میکنند ...

این است دنیای ناز ما ... چیزی که برای خود ساخته ایم ... یا چیزی که تصور میکنیم !!!