من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

سر گیجه

میدونی این چیه توی دستم ؟ بهش میگن مسواک ... باهاش دندونا رو تمیز میکنن. نگاه کن اینجوری ... داشتم فکر میکردم اگه یه مسواک خیلی بزرگ بود که جامعه رو میشد باهاش تمیز کرد تو قاطی آشغالا کنده میشدی یا همون جوری سر جات میموندی ... !

دلم میخواد یه بار بشینم برات از اول قصه زندگیم رو بگم. نمیدونم چرا تا حالا هر وقت بهت میرسیدم ساکت بودم. ولی وقت نمیشه که ...

ببین چیکار کردی... تمام دستشویی پر خون شد ... خوب یککم آروم تر ... تو هم سرت مثل من گیج میره ؟ .... خدا کنه این دفعه دیگه .... داری تار میشی ... نرو عقب سعی کن کنترل داشته باشی ... و زمینی که برای خودش میچرخه . . .